20 ماهگی رادین این شکلیاس
رادین در حال شیر خوردن از لیوان محبوبش؛( اینکه میگم محبوب محبوبا طوری که لیوانه سریش داغون شده ولی رادین حاضر نیست حتی با یه لیوان عین همون ولی نوترش عوضش کنه)
بقیه در ادامه مطلب
اینم بعد شیر خوردن. اصلا هم رو لباسش نریخته
وقتی بابا خسته از سر کار برگشته و میخواد یکم فقط یکم استراحت کنه؛
و بالاخره:
این روزا ددر زیر دندونت مزه کرده و تا اسمش میاد سریع میری جلو در و کفشاتو پات میکنی و شروع میکنی به بای بای؛
البته یه وقتایی هم اینقد هولی پا تو کفش مامان یا بابا میکنی؛
و اما بریم سراغ ماجراهای رادین و مجید؛
وقتی رادین به دنیا اومد عمو محمد یکی از همکارای مامان مجیدو برا پسر کوچولوی ما کادو آورد. خاله زهرا دوست و همکار مامان مجیدو انتخاب کرده بود و علتشم این بود که میگفت مجید شبیه بچگیای همسرش عمو مجیده که ایشون هم از همکارای مامانه.
برا همین ما هم تصمیم گرفتیم اسم عروسکه هم مجید باشه.
اما این مجید تیره بخت نمیدونست چند وقت دیگه با بزرگ شدن رادین چه سرنوشتی در انتظارشه. من نمیگم تصاویر گویاس؛
من دیگه حرفی برا گفتن ندارم