رادینرادین، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

برای پسرم رادین

رادین 20 ماهه به مهد کودک می رود!!!

1393/11/20 16:47
نویسنده : مامان سمی
477 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به روی ماهت؛

زمستون که میشه هوای تهران هم سرده هم وارونه و آلوده. نه پارک میشه رفت نه گردش. مادر و پسر هم که دوست و آشنا و فامیل نزدیکشون نیست مجبورن همش تو خونه خودشونو سرگرم کنن. خوب حوصله شون سر میره، پسر باید یه ساعاتی از روزش رو تو جمع همسالاش باشه ، باهاشون بازی کنه و ارتباط برقرار کنه، تجربه های جدید داشته باشه و چیزای جدید یاد بگیره، و خلاصه زندگی توی جمع رو تجربه کنه و مهارت های برقراری ارتباط با اطرافیان و دنیای اطرافش رو کسب کنه، حالا که پسر تک فرزنده چاره چیه؟ از اونطرف مادر دست تنهاست و دوست داره یه ساعت هایی از روز رو به خودش اختصاص بده به کارهای عقب افتاده ش برسه، مطالعه کنه، وبلاگ پسرشو آپ کنه، استراحت کنه و انرژیشو ذخیره کنه برا بقیه روز تا با انرژی بیشتری بتونه از پسرش مراقبت کنه...

 

 

مهد کودک یه کزینه مناسبه برای رسیدن به این هدفها.

پدر و مادر میگردن دنبال یه مهد کودک خوب نزدیک محل زندگیشون. تقریبا به همه مهد کودکای دور و اطراف سر میزنن. متاسفانه وضع خیلی هم خوب نیست.غمگینمحیط اکثر مهد کودکا از کف و محیط بازی بگیر تا غذاخوری و محل خواب بچه ها غیر استاندارده و وضع نظافتشون هم خیلی تعریفی نداره،خیلی از مربیا پس از گذروندن یه دوره کوتاه و معمولا بدون داشتن تخصص و تحصیلات مرتبط وارد مهد کودکا شدن ، تجربه مامان و باباهای دیگه میگه که برنامه های روزانه ای هم که به والدین ارائه میشه علی رغم اینکه تعریف چندانی نداره حتی با همون شرایطی که اعلام میشه هم اجرا نمیشه و مربی ها سلیقه ای عمل میکنن،چیزی که خیلی از مدیرای مهد ها به عنوان نقطه قوت خودشون اعلام میکنن اونارو به فکر فرو میبره -توی مهد ما غذا به صورت روزانه تهیه میشه- مگه جز این باید باشه؟ این یک امتیازه یا یک موضوع حداقلی که باید رعایت بشه؟ اینجاس که عمق فاجعه خودشو نشون میده. اما مهمتر از همه اینها و چیزی که بیشتر از همه جلب توجه میکنه جو غمگین بیشتر این مهد کودکاس. شش هفت تا بچه با یه مربی تو یه اتاق خالی که نه میز و صندلی توش هست و نه هیچ وسیله ی دیگه ای، هر کدوم یه گوشه اتاق برا خودشون مشغولن و با دیدن پدر و مادر به سمت اونا میرن و بیشتر از هر چیز دیگه ای التماس و انتظاره که تو نگاهشون موج میزنه.

ولی پدر و مادر ناامید نمیشن نمیشه که همه جا اینجوری باشه. یکی دو تا مهد هم پیدا میکنن شرایطش یکم فرق داره ولی بابت خدمات فوق برنامه ای که میدن هزینه اضافه بر تعرفه ای که سازمان بهزیستی اعلام کرده دریافت میکنن.

بالاخره پدر و مادر مهد سارینا رو از رو تعاریفی که والدین توی محیط های مجازی مثل نی نی سایت ازش کرده بودن بدون حتی یک نفر ناراضی پیدا میکنن. امتیاز این مهد چی میتونه باشه که اینقد همه ازش راضین.

اونا وارد مهد که میشن چیزی که بیشتر از محیط تمیزی و ایمنی و استاندارد محل جلب توجه میکنه شادی بچه هاس و مهربونی و دلسوزی مربیاش. بماند که این مهربونی و صمیمیت یه وقتهایی زیادی میشه و جو رو از حرفه ای بودن خارج میکنه ولی پدر و مادر این جو شاد و زنده رو با توجه به شرایط و هدفشون که بیشتر تو جمع بودن پسرشونه به یه محیط منظم و خشک آموزشی ترجیح میدن. جوی که حتی طی 10 روزی که مادر پسر رو ساعتهای کوتاهی میبره مهد و توی لابی میشینه تا پسر آروم آروم به محیط جدید و آدماش انس بگیره و اگه پسر مشکلی با محیط جدید داشت حضور داشته باشه، همچنان پابرجاست و برخلاف مهدهای دیگه همه بچه ها با میل و رضایت از والدینشون جدا میشن و حتی توی این 10 روز یه بچه هم با گریه از والدینش جدا نمیشه.چیزی که تو مهدهای دیگه حتما چند موردش حتی تو ساعات کوتاه بازدید دیده میشد.

بعد از گذشتن دوره آزمایشی مسئولین مهد از پسر راضی و پدر و مادر هم از مهد راضین. قرار میشه پسر صبح ها با پدرش بره مهد و ظهر ها هم ساعت دوازده مادر بره دنبال پسر و بیاردش خونه.

حالا پسر مهدش رو دوست داره و کارهاش هم نظم گرفته چون باید صبح ها زود بیدار شه شب ها زود میخوابه و سر ساعت مشخصی غذا میخوره و ...

صبح ها که از خواب بیدار میشه شیرش رو که خورد مثل قبل از عوض کردن پوشک و لباساش بدش نمیاد به جاش خودش میره زیر اندازشو میاره و روش دراز میکشه تا زودتر مامان آماده ش کنه، لباساشو عوض میکنه و با شورو شوق فراوون میدوئه سمت در و با مادر خداحافظی میکنه و دست بابا رو میگیره و راهی میشه.

خدا به همراهت پسرکم ،خدا به همراهتمحبتبای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)