اردیبهشت نود و چهار
اردیبهشت امسال یه خاطره ی خوب با خودش داشت، خاطره ی سفر به شهر زیبای اصفهان. اونم تو یه ماه بهشتی و آب و هوای بهشتی. سر راه رفتمون هم یه سری به قمصر زدیم برای تماشای مراسم گلابگیری و بعدشم رفتیم قم زیارت حضرت معصومه(ص).
به شما خیلی خوش گذشت چون آرتین و آدرین هم بودن و کلی باهم بازی کردین. از همون لحظه ی اولی که رسیدیم یعنی حوالی ساعت یازده شب و هممون خسته ی راه بودیم، شما سه تا وروجک پرانرژی شروع به بدو بدو کردین و زلزله ای راه انداختین اون سرش ناپیدا!...
ولی طبق معمول این روزا تا نوبت به عکس گرفتن میشد شما میچسبیدی به مامان و بابا و غرغر میکردی و دوست نداشتی عکس بندازی. کلا هم بیرون که میرفتیم از بغل پایین نمیومدی! این شد که هر چی عکس گرفتیم تو بغل و با گریه یا اخم بود. عیب نداره یکی طلبت برای موقعی که پیر و غرغرو شدم و تو مسافرتاتون...
نترس شوخی کردم
اینم عکسات:
البته ما تقریبا همه ی جاهایی دیدنی رو رفتیم ولی من آبروداری میکنم و عکساشو رو نمیکنم. به هر حال مدارکش موجوده هر چند توصیه نمیکنم ببینیشون اینجا پارک صفه س:
این دوتا هم زیباترین جاهای سی و سه پلن
تنها چیز زیبایی که از نظر شما اونجا وجود داشت اون موتوره بود که قیافت خودش گویاس دیگه. مثلا ذوق کردی