رادینرادین، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

برای پسرم رادین

سفری به گذشته مامان و بابا 1

1392/8/26 15:27
نویسنده : مامان سمی
87 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل پسرم؛

میخوام از امروز هر از گاهی یه سفر ببرمت به گذشته های نه چندان دور.اول میخوام از بچگیای مامان و بابا برات بمویسم.بعد بزرگ شدنشون و بعد هم تصمیمشون برای شروع یه زندگی مشترک.بعد از اونم خاطرات قشنگتر شدن زندگیشون با اومدن شما.حاضری؟پس بزن بریم.

آان تا یادم نرفته بگم چون میخوام این خاطرات و این سفرای به گذشته رو لابلای خاطرات روزمره و بزرگ شدنت بنویسم،برای اینکه مطالب یه نظمی داشته باشن یه عنوان برای آین خاطرات میزارم و بعد شماره گذاریشون میکنم.پس پیش به سوی صفری به گذشته پیش از تو(1):

اول از خودم شروع میکنم.من آخرین بچه ی خونواده بودم با 3  تا برادر و  2 خواهر بزرگتر از خودم.که میشن دایی ها و خاله های شما.

خاطرات دوران کودکیم خیلی زیاده فقط اینو بگم که وقتی مامان کوچیک بود خیلی سرزبون دار شیطون البته از نوع درس خونش و البته خیلی هم لجباز و یه دنده بود.البته این آخریا رو از من نشنیده بگیر.ساکت

پس از تموم شدن دبیرستان اونم با نمره های خوب تونستم توی کنکور(امتحان ورودی دانشکاه ها.که نمیدونم تا زمان شما هم دووم بیاره یا نه) رشته حقوق از دانشگاه تبریز پذیرفته شم.

متاسفانه ترم دو که بودم درست تو فرجه قبل از امتحانات پایان ترم مامانم که میشه مامان بزرگ شما پس از یه دوره بیماری سخت و طولانی مدت فوت شدنناراحت

وای که چه روزای تلخی بود.

ابالاخره هر طور که بود این روزا رو هم پشت سر گذاشتم و دیگه ترم شش بودم که یه روز از روزای فروردین 84 یه برگ تازه از زنگیم ورق خورد........

خوب تا اینجا رو داشته باش بقیه رو تو سفر 2 برات مینویسم.

راستی الان که اینارو مینویسم رو پام خوابیدی.عین فرشته ها پاک و معصوم.قلبخیلی دوست دارم پسرم.خیلی زیااااااااااااااااااااااااااااااااد.ماچ

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)