رادینرادین، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 20 روز سن داره

برای پسرم رادین

سه ماهه دوم تو دل مامان

1392/9/19 15:44
نویسنده : مامان سمی
127 بازدید
اشتراک گذاری

زندگیم؛

سه ماهه دوم هم مثل سه ماهه اول خیلی خوب و بدون هیچ مشکل و استرسی سپری شد.

اتفاقات مهم این سه ماه آزمایشات غربالگری سری دوم بود.که خدا رو شکر اونم هیچ مشکلی نداشت.و نوید از وجود یه موجود نازنین و سالم میداد.

دوم دیماه بود که تو مطب دکتر نشسته بودم و ...

بقیه در ادامه ی مطالب

منتظر بودم تا نوبتم بشه یهو احساس کردم یه چیزی مثل حباب تو دلم اینور اونور میره و میترکه.این شما بودی زندگی من که داشتی تکون میخوردی.خیلی خودمو کنترل کردم تا عکس العمل خاصی نشون ندم آخه مطب پر آدم بود.آقا و خانوم.ولی هر کاری کردم نتونستم لبخند گوشه ی لبم رو پنهون کنم.

آخه مگه میشه بعد از اینکه مدتها حسی رو که منظرش بودم رو تجربه میکردم آروم باشم.این که بالاخره یه نشونه ازت داشتم برام قد یه دنیا می ارزید.وقتی رفتم داخل اتاق خانوم دکتر با خوشحالی بهش گفتم همین الان بچم تکون خورد.ایشون هم بهم تبریک گفتن و تایید کردن که این حس دقیقا همون تکونای شماست.

این ماه وقتی که شما 19 هفته و 3 روز داشتی دکتر مامان یه سونوی کامل برای کنترل سلامتی ارگانها تجویز کرد.

عصر روز نوزدهم دیماه بود که بابا اومد نزدیک محل کارم تا باهم برای انجام سونوگرافی بریم.

آقای دکتر تا دستگاه سونوگرافی رو گذاشت روی دل مامان اولین چیزی که گفت این بود خدا به شما یه گل پسر داده.

من و بابا مات همدیگه رو نگاه میکردیم.من یکم شوکه و گیج شده بودم.آخه توی سونوی هفته 12 گفته بودن احتمالا نینی شما دختره.بابا از آقای دکتر پرسید پسر؟و ایشون جواب داد بعلهههههههههه پسر.

با اینکه بیشتر از هر چیزی سلامتیت برامون مهم بود ولی بالاخره دوست داشتیم تا جنسیتت رو هم بدونیم.حداقلش این بود که بهتر میشد اینجوری باهات ارتباط برقرار کرد و دیگه میشد با اسم صدات کرد.و حالا ما میدونستیم که یه شازده کوچولو داریم.

بعد آقای دکتر با حوصله تمام همه ارگانها و اعضای شما رو تا حتی بند بند انگشتای کوچولوتو چک کردن.

و گفتن که پسری شما سالم سالمه.

چون من و بابا نسبت فامیلی نزدیک داشتیم خبر سلامتیت بیشتر از هر مژده ی دیگه ای برامون شیرین و دلچسب بود.

البته همونجوری که قبلا هم گفتم من مطمئن بودم که سالمی و هیچ دلهره ای نداشتم.

اون روز ما صدای قلبت هم شنیدیم البته من پیشتر تو مطب دکترم صداشو شنیده بودم ولی بابا اولین بارش بود.قربون قلب کوچولوت بشم که تند و تند میزد و برای ما قشنگترین موسیقی دنیا بود و صدای زندگی ای که در من جاری بود.

از اون روز به بعد یه ماموریت خیلی مهم داشتم و اونم پیدا کردن یه اسم برازنده و قشنگ برای شما بود.

بعد از چند روز یه لیست داشتم که اسمای مورد علاقم رو با معنباش توش نوشته بودم.

یه شب لیستو دادم دست بابا و گفتم شما هم اگه اسمی رو دوست داری توش بنویس.تا در موردش فکر کنیم.بابا لیستو گرفت و یه نگاه بهش انداخت و بلافاصله و بدون هیچ شکی دست گذاشت رو یه اسم

،رادین،

که من کنارش نوشته بودم این اسم دو تا معنی زیبا داره یکی آزاده در دین و اون یکی بخشنده.

بابا میگفت این اسم هم آوای خوبی داره و معنای خوبتری.

منم چون این اسم جزو اسمایی بود که خودم انتخابشون کرده بودم و دوستشون کردم گفتم خوبه.

و اینطور شد که شما شدی رادین ما.

 

اینها هم عکسای 19 هفته و 3 روزگیت:

بازم مامان و بابا رو تحویل گرفتی و براشون دست تکون دادی عشقم.

 

 

 

 

ولی زودی خجالتت گل کرد و دستاتو گذاشتی رو صورت ماهت:

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)